اتاق فرار معامله شیطان آمل

• آدرس: آمل، دریای ۱2
• لطفاً به ساعت سانس انتخاب شده در هنگام رزرو دقت نمایید.
• حداقل تعداد افراد برای استفاده 4 نفر و حداکثر 7 نفر است.
• مدت زمان بازی: 75 دقیقه
• ژانر اتاق فرار خانواده معامله شیطان: ترسناک، دلهره آور
• این اتاق فرار برای گروه سنی +14 است.
• افراد دارای بیماری های قلبی، تنفسی، صرع و خانم های باردار و… پذیرش نمی شوند.
• مجموعه دارای اتاق انتظار و کافه برد گیم است.
• اگر دارای فوبیای تاریکی، فضای بسته، آلرژی و… هستید حتماً به مجموعه قبل از شروع اطلاع دهید.
• برنامه راس ساعت برگزار شده و حداقل 10 دقیقه قبل از شروع در مجموعه حاضر باشید، در صورت تاخیر از تایم اصلی شما کم می شود و در صورتی که بیش از 20 دقیقه تاخیر داشته باشید، تایم شما کنسل و هیچ مبلغی بازگشت داده نمی شود.
• ورود افرادی که مصرف مشروبات الکلی، قرص های روان گردان، مواد مخدر و یا به طور کلی داری شرایط غیر عادی هستند ممنوع بوده و جلوگیری می شود.
• برخورد فیزیکی و یا توهین و یا پرتاب هرگونه شیء به سمت اکتور باعث قطع بازی خواهد شد.

معرفی بازی

می‌گن از وقتی زن و بچه‌ی احد مردن، حال‌ و روزش عوض شده... دیگه اون مرد ساده و مهربون سابق نیست. شب‌ها تا صبح سر و کارش با قبرستونه؛ از غسال‌خونه بیرون نمیاد، همش زمزمه می‌کنه و زیر لب چیزی می‌خونه که هیچ‌کس نمی‌فهمه. بعضی از اهالی روستا می‌گن احد با از ما بهترون معامله کرده... قول و قراری گذاشته که جونِ مردم روستا رو یکی‌یکی بگیره تا خودش در امان بمونه.
میرزا سلیمان که از قدیم می‌خواست جلوی این کارا رو بگیره، بالاخره سراغ شما اومده. می‌گه فقط شما می‌تونید اون طلسم لعنتی رو پیدا کنید و جلوی احد رو بگیرید. حالا امید کل روستا به شماست... باید قبل از اینکه قربانی بعدی انتخاب بشه، راز این غسال خونه و قبرستون لعنتی رو کشف کنید.

سناریو بازی

در دل جنگلی تاریک و متروک، قبرستانی قدیمی وجود دارد که سال‌ها پیش خانواده‌ای در نزدیکی آن زندگی می‌کردند. احد، پدر این خانواده، غسال همان قبرستان بود. او مردی آرام و مذهبی به‌نظر می‌رسید، تا اینکه شبی سرنوشت‌ساز فرا رسید؛ شبی که همسرش در آستانه‌ی زایمان بود.
در میان فریادهای درد و صدای باد، ندایی شیطانی در گوش احد زمزمه کرد:
«اگر می‌خواهی قدرت جادوی سیاه را به دست بیاوری، باید عزیزترینت را قربانی کنی...»
احد که گرفتار وسوسه‌ی قدرت شده بود، در تاریکی شب مرتکب گناهی شد که هیچ‌گاه بخشیده نخواهد شد. روح همسر و نوزادش را گرفت و همان‌جا، کنار قبرهایی که سال‌ها خود حفر کرده بود، دفن کرد.
از آن شب به بعد، هیچ‌کس نتوانست آرامش را به روستا برگرداند. حالا هر هفته یک نفر می‌میرد... پیر، جوان، زن یا مرد فرقی ندارد. و هر بار قبل از مرگ، صدایی از قبرستان شنیده می‌شود... صدای گریه‌ی یک نوزاد.